تو بیا بر سرم ای دلبر و دلدار حسین
شدم آشفته چو گیسوی تو ای یار حسین
پیرهن کهنه ی تو زخم دلم را نو کرد
پیش چشمم،شده غمهای تو تکرار حسین
کی رود از نظرم،منظره ی کرب وبلا
بی حیاتر شد عدو بعد علمدار،حسین
به همان زلف که در پنجه ی قاتل افتاد
خواهرت هست به موی تو گرفتار حسین
نیزه را در بدن زخمی تو می چرخاند
آنکه چرخاند مرا بر سر بازار حسین
سر من زخمی سنگ از در و دیوار شده
مثل مادر،که سرش خورد به دیوار حسین
یاد داری که مرا بزم ضیافت بردند
مانده بودم چکنم در بر انظار حسین
شائق عمری است که سنگ تو به سینه زده است
به امیدی که شود لایق دیدار حسین
********
شائق
- سه شنبه
- 14
- فروردین
- 1397
- ساعت
- 12:28
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه