• دوشنبه 5 آذر 03

 حسن کردی

شعر موسی بن جعفر -(سبزی جسم تو تاراج زمستان میشد)

655

یا موسی ابن جعفر
سبزی جسم تو تاراج زمستان میشد
بودنت فیض کثیر شب زندان میشد
اشک شبهای مناجات تو در خلوت ها
بر سر مردم قحطی زده باران میشد
دل تاریک اگر حرف تو را میفهمید
پا برهنه همه عمر پریشان میشد
هر کسی سجده طولانی تان را میدید
زن بدکاره اگر بود مسلمان میشد
یا من ارجوه تو در خلوت زندان هایت
بارها باعث تغییر نگهبان میشد
چارده سال ز شرمندگی ات ای خورشید
افتاب از افق چشم تو پنهان میشد
جای یک قوم غم و درد و مصیبت دیدی
پیری ات قیمت ازادی انسان میشد
درد ناگفتنی مردم بی پشت و پناه
از همان گوشه زندان تو درمان میشد
به کدامین گنه ای مظهر صبر ملکوت
گاهو بی گاه تنت طعمه طوفان میشد
دست تاراج یهودی به تنت افتاده
مثل یک تکه عبایی بدنت افتاده
زخم ها روی تنت جلوه نمایی میکرد
سلسله بر بدنت جلوه نمایی میکرد
دست و پای پر دردت به تنت بند نبود
سال ها بود که خون بدنت بند نبود
افتابی و سیه چال سزاوارت نیست
پاره پیرهن این حال سزاوارت نیست
پسرت حسرت اغوش شما را دارد
صبح و شب روی لبش ذکر خدایا دارد
دخترت چشم به راه است کجایی اقا؟
روز او بی تو سیاه است کجایی اقا؟
بی تو در قلب پر اهش هیجانی شده است
نیستی تا که ببینی چه جوانی شده است

  • سه شنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1397
  • ساعت
  • 11:7
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران