با دستهای بسته مناجات می کند
یک گوشه ای نشسته مناجات می کند
از زخم تازیانه تنش تیر می کشد
بال و پری که بسته به زنجیر می کشد
ساقش شکسته بال و پرش درد می کند
دیوار زخم زد به سرش درد می کند
خورشید باز در ته گودال رفته است
زهرا که دیده باز هم از حال رفته است
دارند می برند تنش را غلام ها
بر روی تخته پاره چه شد احترام ها
شکر خدا تمام تنش جا به جا نشد
شکر خدا که این کفنش بوریا نشد
شکر خدا که باز تنش زیر پا نرفت
سر نیزه باز در دهنش بی هوا نرفت
شکر خدا که دور و برش ازدحام نیست
يا دختر تو داخل بزم حرام نیست
- چهارشنبه
- 22
- فروردین
- 1397
- ساعت
- 18:43
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
احمد شاکری
ارسال دیدگاه