امان زمان
برگرد ای مسافر تنها و خسته ام
چشم دلم به جاده برگشت بسته ام
برگرد با وجود خودت جان به ما بده
سائل شدیم همه تو بیا نان به ما بده
جمعه به جمعه می گذرد در نبود تو
ای کاش بهره ای ببریم از وجود تو
مشکل منم عزیز که نشناختم تو را
در این قمار خویش یقین باختم تو را
آقا قسم به دست جدا از بدن بیا
مولا به حق ساقی دور از وطن بیا
آقا قسم به لحظه گودیه قتلگاه
بر لحظه ای که عمه ز بالا کند نگاه
آقا قسم به راس روی نیزه ها بیا
بر آتش و به شعله در خیمه ها بیا
ای منتقم بیا که دلم بی قرار شد
اشکم روان ز دیده به لیل و نهار شد
- جمعه
- 24
- فروردین
- 1397
- ساعت
- 18:16
- نوشته شده توسط
- وحید زحمت کش شهری
- شاعر:
-
وحید زحمتکش شهری
ارسال دیدگاه