• دوشنبه 3 دی 03


شعر مبعث حضرت رسول -(نفسی تازه شد از عطر خدایی آری)

1008

نفسی تازه شد از عطر خدایی آری
شد عطا باز به ما فیض گدایی آری
شد نصیب دل غمدیده صفایی آری
شد غزلخوان همه عالم به نوایی آری

شعر ، الهام ز سر چشمه ی سرمد دارد
تا که بر دل همه دم نور محمد دارد
 
باز ماه رجب از نور منور گشته
به شمیم قدم دوست معطر گشته
چشم در راه نبی دیده ی حیدر گشته
گو خدیجه ، که عزیز تو پیمبر گشته

شد پیمبر به همه آنکه خدای کرم است
شد پدر بر همه آنکس که یتیم حرم است
 
آمد از غار پیمبر نفسش قرآن شد
قبله ی کعبه شد و بر تن کعبه جان شد
جان جانان شد و جانش به ره جانان شد
بعد از آن عشق به احمد محک ایمان شد

اولین مرد علی بود مسلمانش شد
و خدیجه که زن اول میدانش شد
 
شب مبعث شده احوال خوشی دارم من
همچو مجنون پی هر کوچه و بازارم من
گاه مجنون شده ی احمد مختارم من
گاه در تاب و تب حیدر کرارم من

فاش گویم که به دل هست دو صد شور و شعف
می پرد مرغ دل از مکه به ایوان نجف
 
گرچه امشب همه جا نور خدای ازلی ست
گرچه احمد همه آیات خداوند جلیست
نکته ای هست که در گفتن آن شکی نیست
نمک سفره احمد همه دم نام علیست

همه جا یار نبی حضرت حیدر بوده
و علی بود که دلدار پیمبر بوده
 
و علی بود که در جای پیمبر خوابید
و علی بود که جز روی خدا هیچ ندید
و علی بود که دل از همه ی خلق برید
و علی بود که انگشتریش را بخشید

نیست بالای دو دستان علی دیگر دست
مدح حیدر چه کنم تا که خدا مداح است
 
مدح حیدر بشنو روی خدا دارد او
فاطمه محور اصحاب کسا دارد او
چو حسن شیر جمل شاه عطا دارد او
چو حسین پادشه کرببلا دارد او

زینبی مردتر از از هر چه پسر دارد او
شیر مردی چو ابوالفضل قمر دارد او

  • دوشنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1397
  • ساعت
  • 6:17
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران