دل به طوفان بزن، بدون حساب
باده پنهان بزن، بدون حساب
بی حساب و کتاب مستی کن
با نگاه ثواب مستی کن
کسی آمد عذاب را برداشت
از محبین، حساب را برداشت
او که آتش زده جهنم را
بهجتی داده معنی غم را
وحیِ حق بوده در لباس بشر
تا که درکش کند حواس بشر
داشت انسان به قهقرا می رفت
از مسیر خدا، جدا می رفت
آتش معصیت که بر پا شد
قطره های گناه، دریا شد
و در این بحر، توی طوفان ها
دست و پا می زدند انسان ها
دختری داشت مصطفی، زهرا
کوثری داشت مرتضی، زهرا
نیمه شب خلق را دعا می کرد
شیعه را یک به یک صدا می کرد
دیگ بخشش به جوش آمد و باز
عزم حق در خروش آمد و باز
به علی نور عین خود را داد
و به زهرا، حسین خود را داد
چه حسینی، بشر طفیلی او
دامن قدس، مهد طفلی او
چه حسینی، چراغ تابنده
جلوه ی توأم خدا، بنده
چه حسینی، کلام حق، قرآن
آیه های ورق ورق، قرآن
چه حسینی، نبی، علی و حسن
باوری استوار، شیرآهن
چه حسینی، ظهورِ جودِ نبی
شیره نوش از گل وجود نبی
چه حسینی، مهِ سیادت او
وسعت کشتی سعادت او
چه حسینی، که بس گهربار است
صد هزاران بحارالانوار است
چه حسینی، که نور برزخ شد
اشک بر او، مهار دوزخ شد
چه حسینی، مرام از او زنده
تا قیامت قیام از او زنده
چه حسینی، امام مکتب هاست
خود چراغ تمام مکتب هاست
چه حسینی، که نوکرش شاه است
زائرش، نیز زائِرُالله است
جد او کیست مصطفای خدا
پدرش کیست مرتضای خدا
پسرانش بزرگ و آزاده
افتخار جهاد و سجاده
در مقامش بس است این آقا
خواهرش هست زینب کبری
خواهری نه، که مادری کرده
به حسینش برادری کرده
این عقیله زنِ تماماً مرد
خود، حسین است، بی برو- برگرد
□
شب میلاد شاه و من مستم
أشهد أَنَّ زینبی هستم
چیست زینب، تجلیِ ثقلین
کیست زینب، حسینِ بعدِ حسین
شیرزن بود، اسیر شد هر چند
بعد گودال پیر شد هر چند
پیش ابن زیاد حیدروار
تن به ذلت نداد حیدر وار
بی برادر به شهر شام که رفت
بین بزم حرام که رفت
دلِ از خون کباب او را کشت
جام های شراب او را کشت
- سه شنبه
- 28
- فروردین
- 1397
- ساعت
- 17:43
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
امیر عظیمی
ارسال دیدگاه