در فراق یوسف زهرا
دلم از دوریِ تو بی قراره
به باغِ زندگی بی برگ و باره
نشستم گریه کردم از فراقت
بجز گریه دلم کاری نداره
بیا فکری به حالِ زارِ ما کن
مرا از محنتِ هستی رها کن
به پای تو پُر از شور و نیازم
بیا وُ حاجتِ دل را روا کن
تو هستی ماهِ من در این شبِ تار
بیا وُ پرده از رخسار بردار
سری دارم به پای تو همیشه
دلی دارم به عشقِ تو گرفتار!
هستی محرابی
- چهارشنبه
- 12
- اردیبهشت
- 1397
- ساعت
- 18:5
- نوشته شده توسط
- هستی محرابی
- شاعر:
-
هستی محرابی
ارسال دیدگاه