شب رحمت شده جبریل بخوان سوره والشمس قمر،سوره ی نور،از دل مجنون و بزن صور،که خداوند جهان داده به ارباب زمین و زمان دختری از جنس خودش حوریه ای شکل بشر، گشته شب تار جهان عین سحر، کرده قدم رنجه به دنیا به زمین امده است دختر زیبای حسین، آمده او تا که شود لذت دنیای حسین و همه ی آل علی، نور جلی، مظهر زیباییِ حیِّ ازلی؛ عصمت کبرای زمان را به زمین آمده معنای دگر آمده او تا که شود ام ابیهای دگر بهر حسین بن علی آمده ارثیه ز زهرا ببرد، دل ز همه عالم بالا ببرد غصه و غم از دل بابا ببرد....؛ آل هاشم همگی محو جمالش همه ی عالم امکان شده ست مات جلالش و کمالش و خصالش که نیاورده به دهر، مام فلک، مثل و مثالش همه عالم به فدایش ملک و حور کند سجده به خاک کف پایش؛ ولی الله کرامت شجر نخل امامت گوهرت باد مبارک ثمرت باد مبارک قمرت باد مبارک شب میلاد رقیه شب دردانه تان باد مبارک همه عالم به در خانه ی تان صف بکشیده که دگرباره ببیند رخ دلجوی و مهِ حضرت ام النجبا را.
جبرئیل امده از عالم بالا به زمین و به کف اش رخت بهشتی و سلام و صلوات است به روی لب و گوید
چه نگاری چه بهاری که طوافش بکند ماه و ستاره
و ابالفضل خوشحالست عمو گشته دوباره و خریدست برایش عمو گهواره و قاسم بخریدست گل سروبیاورده برایش علی اکبر شهزاده دو گوشواره و هدیه بدهد زینب کبری سه النگو و همه نقشه کشیدند همین در شب میلاد برایش که عروسی رقیه چه کنند و چه بگیرند، چه ها هدیه دهند در شب خوشحالی و زیبای رقیه همگی مست رخ ماه دل آرای رقیه بخدا صورت زهراست به سیمای رقیه و درآن گوشه ی منزل به بر فاطمه ی ام بنین، ام قمر، لب بگشودست به لای لای رقیه و فقط بوسه زند حضرت ارباب به اعضای رقیه به سر و رو و کمر، بر لب و دندان و کف پا دو بازوی رقیه بفدای رخ دلجوی رقیه بفدای خم ابروی رقیه همه آیید و ببینید رخ آینه ی خیر نسا را.
آرزو های حسین و همه ی آل علی نقش بر آب است و محال است و خیالست و فقط عمر رقیه به سه سال است و از این عمر کم خود دگر او سیر شده بسته به زنجیر شده کشتی عمرش به تهِ درّه سرازیر شده آخر این قصّه همان رخت بهشتی به تنش رخت اسیری شده، دلگیر شده، وای بمیرم چقدر دختر دردانه ی ارباب جهان پیر شده،، رفت زخیمه پدر و چشم به راه پدرش دوخت رقیه و درآن محشر کبرای زمان، عصر عطش، موی سرش سوخت رقیه، شده بود سهم علی اصغر ششماهه...گهواره ی او، برد عدو هم به غنیمت،به حرم ریخت که دشمن متمایل شده غم سوی رقیه، چه بگویم به چه نحوی بگرفتند النگوی رقیه، گوشواره، گل سر رفت از ان لحظه که رفت دست کثیفی طرف روی رقیه و کبودی بدن درد بدن گشته فقط حاصل اعضای رقیه پُرِ از ابله گشته زمغیلان کف پاهای رقیه بشکسته چو پدر هم سر و ابروی رقیه؛؛ به سر سوخته ی موی بلندت بطلب بهر زیارت به حرم "زائر" دلخون رییس شهدا را.
رامین برومند(زائر)
- یکشنبه
- 16
- اردیبهشت
- 1397
- ساعت
- 14:27
- نوشته شده توسط
- رامین برومند (زائر)
- شاعر:
-
رامین برومند
فرهان یوسفی