آسوده شده ز طعنه و زخم زبان
این تیغ جفا گره ز کارش وا کرد
این تیغ جفا ز بعد عمری،او را
آماده برای دیدن زهرا کرد
_
در گوشه ی محراب علی با خود گفت
راحت شود از غصه و غمها،دیده
غم نیست اگر رمق به چشمانم نیست
این چشم کتک خوردن زهرا دیده
_
جز کوچه که زهرای تو را از تو گرفت
جز کوچه ی تنگ،کَس تو را پیر نکرد
خوردی تو به صورت به زمین،اما شکر
یک نیزه به پهلوی شما گیر نکرد
_
شد بهر تو مجتبی عصا تا خانه
اما به خدا عصا به جسم تو نخورد
از خون سرت،خضاب شد صورت تو
امّا به محاسنت کسی دست نبرد
_
یک ضربتِ شمشیر به سر خورد ولی
از سنگ و سنان بر بدنت ضربه نخورد
چون فاطمه بی هوا تو را زد امّا
صد شکر دگر به گردنت ضربه نخورد
******
شائق
- جمعه
- 4
- خرداد
- 1397
- ساعت
- 19:58
- نوشته شده توسط
- میرکمال
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه