شدم راحت الا ای تیغ امشب
ز درد وغصه ها بودم لبالب
میان سینه ی من بود دردی
که تو امشب مرا آسوده کردی
زبعد سالها از جور اعدا
شدم آماده ی دیدار زهرا
مرا راحت ز دنیا کردی امشب
گره از کار من وا کردی امشب
به چشم پر ز خون کردم تماشا
که یارم پشت در افتاد ازپا
الا ای تیغ تو آنجا ندیدی
تو زخم دست زهرا را ندیدی
تو بر داغ دلم هر دم فزودی
تو آنجا در غلاف کینه بودی
گلم را دیدم آنجا با غم ودرد
که قنفذ بین کوچه پرپرش کرد
از آن ترسم که روزی بین گودال
زنی ضربه،به جسم بی پروبال
رسد تیری اگر بر پیکر او
توجا وامیکنی در هرپر او
بگو شائق تو با سوز دل و جان
که همچون قدر،قدرم ماند پنهان
******
شائق
- جمعه
- 4
- خرداد
- 1397
- ساعت
- 20:4
- نوشته شده توسط
- میرکمال
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه