• پنج شنبه 1 آذر 03


اشغار بصیرتی -(بحث استادمان بصیرت بود )

960



بحث استادمان بصیرت بود
در کلاسی صمیمی و آرام
بغض‌هایش همیشه حسن شروع
اشک‌هایش همیشه حسن ختام

هفته‌ی پیش آمد اما دیر
سینه‌ای صاف کرد و گفت: سلام
بحث امروز زودباوری است
که زده ضربه بر تن اسلام

حیدری ایستاد اجازه گرفت
گفت: لطفاً مثال هم بزنید
مثلا ماجرای جنگ احد...
فکر کردند جنگ گشته تمام

دشمن از سوی دیگر آمد و... خب
خودتان قصه را که می‌دانید
عده‌ای جا زدند و برگشتند
مرتضی ماند و زخم‌های مدام

جنگ صفین یک مثال عیان
مکرِ بر نیزه کردن قرآن
یک قدم مانده بود تا پایان
که به مالک رسید این پیغام:

برسان خویش را علی تنهاست
دستِ فتنه به کار افتاده
باز لشکر سوار جهل شده
شورش افتاده در پیاده نظام

حکمیت مثال بعدی ماست
قصه‌ی غفلت ابوموسی
نقل انگشترش که معروف است
مرد منفور در خواص و عوام

آه سردی کشید و گفت: هنوز
عده‌ای در صف نبرد دمشق
مست جان‌بازی‌اند و یک عده
مست مال و منال و نام و مقام

خواست از جام زهر دم بزند
سرفه‌ی شیمیایی‌اش گل کرد
مصرع بعد سرفه بود فقط
مصرع بعد سرفه بود پیام

شهریاری بلند شد، پرسید:
جای این زودباوری آیا
می‌شود گفت جهل و خوش‌بینی؟
یا خیانت به خط فکر امام؟

خنده‌ای تلخ بر لب استاد
مهر تأیید زد به پرسش او
گفت: امروز هم... که زوزه‌ی زنگ
درسمان را گذاشت بی‌فرجام

  • یکشنبه
  • 13
  • خرداد
  • 1397
  • ساعت
  • 17:51
  • نوشته شده توسط
  • جواد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران