باز هم گر غمی به دل داریم
سالگرد غروب خورشید است
آفتابی که پرتو مهرش
چلچراغی زنور توحید است
باغبانی که در جماران بود
باغبان تمامی گل ها
برگ برگ بهشت باور او
زد به سوی خدا بسی پل ها
آن ابرمرد عرصۀ تاریخ
باصلابت اگر قدم زد و رفت
باحضور همیشه روشن خویش
انقلابی دگر رقم زد و رفت
آمدو با چراغ توحیدش
رهنمای ره سعادت شد
مثل جدش حسین، باایمان
رهگشای ره شهادت شد
بعد چندین بهار، از گلزار
گرچه او رفته ،عطر نابش هست
یاد او زنده است در دلها
بهر این بوستان گلابش هست
چه گلابی که این شمیم ناب
عطر آزادی و شفابخش است
نام او در بهار آزادی
در فراسوی این چهان پخش است
سیدی از تبار پاک علی
پای در جای پای او دارد
جان خود را به کف گرفته و باز
روی دوشش لوای او دارد
او همان سید خراسانی است
عزت از ثامن الحجج دارد
بخداوندی خدا عمریست
چشم بر پرچم فرج دارد
نفس پاک این مسیحا دم
دیگران را به غیرت آورده
بهر گلزار آرزومندان
عطر پاک بصیرت آورده
زور گویان عالم هستی
هرچه قدرت فراهم آوردند
باز دیدند روی این میدان
پیش عزمش همه کم آوردند
به علی و به فاطمه سوگند
ماهمه رهرو همین مردیم
راه او راه جد اطهر اوست
مرگمان باد اگر که برگردیم
گوش بر امر رهبری بیدار
همه جا با امام باید بود
عمرما گر«وفائی» از کف رفت
عمر او مستدام باید بود
- دوشنبه
- 14
- خرداد
- 1397
- ساعت
- 11:54
- نوشته شده توسط
- جواد
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه