شهر کوفه بخدا دلخونم
آخر از تیغ جفا ممنونم
من نبینم بخدا
قاتل فاطمه را
*****
غربتم را همه مردم دیدند
با لگد لاله ی ما را چیدند
بازویم را بستند
دست او بشکستند
*****
شهر کوفه بنِگر چشم ترم
نزنی سنگ به راس پسرم
ترسم از نیزه ی کین
سر بیُفتد به زمین
*****
گل کف خارو خسی می افتد
سر او دست کسی می افتد
دل من می ترسد
خولی از راه رسد
*****
- سه شنبه
- 15
- خرداد
- 1397
- ساعت
- 16:16
- نوشته شده توسط
- میرکمال
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه