از تیغ ملجم کافر
که شد سرم غرقاب خون یکسر
آمد به یادم خون میخ در زهرا کجایی
از بس که خون رفت از سرم، اصلاً
ببین ندارم قوتی در تن
حسن شده عصای دست من زهرا کجایی
در بین محراب ای گل پرپر
مانند تو خوردم زمین با سر
ای وای من ای وای من ای وای
********
خون لخته بر رُخم چکید ای وای
تا که سرم را بسته دید ای وای
رنگ از رخ زینب پرید ای وای امون از این غم
روزم شده از غصه ها چون شب
طاقت ندارد دخترم زینب
ببینه من هستم به تاب امون از این غم
افتاده ام من از نوا ای وای
هستم به یاد کربلا ای وای
ای وای من ای وای من ای وای
********
اگر که بر لب آمده جانم
اگر چه خون گرفته چشمانم
در زیر مرکب ها نمی مانم ای داد و بیداد
ای وای من از گودی گودال
میشه تن حسین من پامال
از نیزه ی دشمن شود بی حال ای داد و بیداد
وقتی تَرک میخوره آیینه
یکی با پا میکوبه رو سینه
ای وای من ای وای من ای وای
********
شائق
- سه شنبه
- 15
- خرداد
- 1397
- ساعت
- 18:42
- نوشته شده توسط
- میرکمال
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه