فریاد جبرئیل پیچیده در سما
گوید که کشته شد از کینه مرتضی
شکر خدا گره وا شد ز کار من
پیچیده هر طرف بوی نگار من
فاطمه جان فاطمه جان فاطمه جان
********
یادم نمی رود در بین شعله ها
افتاده همسرم در زیر دست و پا
دیدم به چشم خود یاس بنفشه را
دیدم به دست او دستان مجتبی
فاطمه جان فاطمه جان فاطمه جان
*******
شد بسته چشم من راحت شدم خدا
چون که نبینمش دیگر مغیره را
خون لخته می چکد از فرق من به ره
ای وای من اگر زینب کند نگه
زینب من زینب من زینب من زینب من
********
عباس من سخن گویم به شور و شین
من میروم ولی جان تو و حسین
چون تو برادری پیدا نمیشود
بر نیزه ها سر تو جا نمیشود
یا ابالفضل یاابالفًضل یاابالفضل یاابالفضل
*******
- سه شنبه
- 15
- خرداد
- 1397
- ساعت
- 19:51
- نوشته شده توسط
- میرکمال
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه