• جمعه 2 آذر 03

 رضا باقریان

شعر شب قدر -(امشب شب قدر و به لب اقرار دارم من)

1015

امشب شب قدر و به لب اقرار دارم من
از معصیت‌ها یک دل بیمار دارم من
پرونده‌ای آلوده از کردار دارم من
در پیشگاه حضرت استغفار دارم من
از بنده‌ای گمراه، امشب دستگیری کن
آقا به اشک چشم زینب دستگیری کن

پایین گرفتم پیش تو روی سیاهم را
گم کرده بودم در کویر خشک راهم را
شرمنده‌ام تکرار کردم اشتباهم را
چشم انتظارم، پرده پوشی کن گناهم را
این شرمساری حاصل یک عمر عصیان است
ارحمنی ای رب کریم، حالم پریشان است

از هر که امشب آمده غم بیشتر دارم
زیرا شب قدر است و اشکی مختصر دارم
گرد و غبار معصیت را روی سر دارم
از کارهایم من خودم بهتر خبر دارم
اندازه‌ی یک عمر از من معصیت دیدی
لب وا نکرده، هر چه کردم را تو بخشیدی

این بزم را با مغفرت امشب مجلل کن
فعل بدِ من را به خوبی‌ها مبدل کن
کار مرا هم دست اربابم مُحَوَل کن
روز قیامت لحظه‌ای من را معطل کن
شاید بیاید آنکه باید از نجف آید
بهر شفاعت باز شاه لوکشف آید

من را ببخشا جان آن آقا که مظلوم است
آن شیر مردی که ز حق خویش محروم است
دلتنگیِ زهرا ز رویش آه، معلوم است
یک امشبی که میهمان ام‌کلثوم است...
...گاهی خدا را زیر لب تنها صدا می‌زد
گاهی میان اشک، زهرا را صدا می‌زد

  • پنج شنبه
  • 17
  • خرداد
  • 1397
  • ساعت
  • 11:9
  • نوشته شده توسط
  • جواد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران