عذرخواهم در غمت حالم پریشان تر نشد
بیش از این، این چشمهای تار، گریان تر نشد
صبح تا شب روزه باعث شد کمی عطشان شوم
ورنه با یاد تو این لبها که عطشان تر نشد
باز هم شرمندهام آقا، اگرچه نوکرم
اعتقادم در حقوق تو مسلمان تر نشد
ماندهام با این همه غم زنده مانده نوکرت
یا چرا در ماتمت پاره گریبان تر نشد
روضههای قتلگاهت کار دستم داده است
یادم آمد یک نفر غیر تو عریان تر نشد
سخت با تیر و سنان و نیزه پرپر گشتهای
آه ای آقا مگر ذبح تو آسان تر نشد
زینت دوش نبی، جانم فدایت از چه رو
خنجری که بر گلویت خورد، بُراّن تر نشد
- پنج شنبه
- 17
- خرداد
- 1397
- ساعت
- 16:40
- نوشته شده توسط
- جواد
- شاعر:
-
رضا باقریان
ارسال دیدگاه