• دوشنبه 3 دی 03

 رضا باقریان

مناجات با خدا -(ُه شب گذشت و بنده ز رویِ تو رو گرفت)

577

نُه شب گذشت و بنده ز رویِ تو رو گرفت
بیراهه رفت و جایِ تو، با غیر خو گرفت

این نفسِ تیره بخت، که شد صاحبِ دلم
تقوا هر آنچه بود ز من، مو به مو گرفت

شیطان نشست در دلم هنگامه‌ی سحر
از من دوباره فرصت هر گفتگو گرفت

عصیان، امید و آرزویم را به باد داد
پیشِ تو هر چه داشته‌ام آبرو، گرفت

عمری است تر نگشته دو چشمانِ تارِ من
سنگینیِ گناه ز من آبِ رو گرفت

صحبت ز تشنگیِ قیامت شد و دلم
در گوشه‌ای ز اشک، وجودم وضو گرفت

العفو گفتم و نفسم تازه شد دمی
دیدم تمامِ پیکر من شستشو گرفت

بینِ دعا و ذکرِ مناجاتِ هر شبم
گفتم حسین و زندگیَم رنگ و بو گرفت

آتش گرفتم از نَفَسِ دختری که گفت
(( یک مشک از قبیله‌ی ما یک عمو گرفت ))


  • پنج شنبه
  • 17
  • خرداد
  • 1397
  • ساعت
  • 16:52
  • نوشته شده توسط
  • جواد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران