شده وقت سحر از غصه نجاتم بدهید
ز آتش هجر جهانسوز براتم بدهید
خضر از لعل لبی یافت حیات ابدی
تا نمردم نفسی آب حیاتم بدهید
قبله ی ماه همان صورت گندم گون است
خوشه ای زان مه سیما به زکاتم بدهید
ای ملائک به نفسهای سحر گاه قسم
جلواتی به سوی جلوه ی ذاتم بدهید
تا که محراب به فریاد دل ما برسد
یادی از آن خم ابرو به صلاتم بدهید
تا که صبح و شب ما رنگ شما را گیرد
چشمی از دجله و چشمی ز فراتم بدهید
حج بیتک ، بود آرزوی فی کل عام
یعنی احرام طواف عتباتم بدهید
- جمعه
- 18
- خرداد
- 1397
- ساعت
- 16:44
- نوشته شده توسط
- جواد
- شاعر:
-
میثم مومنی نژاد
ارسال دیدگاه