عمری است که درچاه گناه افتادم
غافل شدم از تو و به چاه افتادم
گویی شده تحبس الدعا بندۀ تو
یارب نکند که از نگاه افتادم
احساس من این است زتو دور شدم
زین غصه و غم به آه آه افتادم
من توبۀ خویش را شکستم به گناه
از راه رسیدم و به چاه افتادم
ازپرتو رحمتت مرا فیض ببخش
هرگاه که برشام سیاه افتادمدرآمده
دست من افتاده زپا را تو بگیر
هرجای که من دراشتباه افتادم
با پای ز ره مانده و دستی کوتاه
من در پی عفو تو به راه افتادم
مانند «وفایی» سرسجادۀ اشک
با زمزمه های یا اله افتادم
- شنبه
- 19
- خرداد
- 1397
- ساعت
- 11:28
- نوشته شده توسط
- جواد
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه