• شنبه 3 آذر 03

 اسماعیل تقوایی

وداع با رمضان -(آرزوی آمدنت داشتم )

500

آرزوی آمدنت داشتم
بذر وصال تو به دل کاشتم

آمدی ومرغ دلم پر گرفت
سوی خدا رفتنش از سر گرفت

آمدی وباب سما باز شد
بازی عشق همه آغاز شد

ماه خدا بودی ورخشان شدی
نور به تا ریکی هر جان شدی

ای رمضان ای مه خاص خدا
سخت بود ازتو بمانم جدا

با تو کمی آدم دیگر شدم
شیفته ی رسم تو دلبر شدم

داده ام اندر تو دلم شستشو
یافته ام پیش خدا آبرو

یار شفیق همه ی صائمین
کرده مرا فکر نبودت غمین

گرکه شود مان به برم یار من
رفتن تو می شود آزار من

شد برکات تو همی شاملم
گر بروی باز همان غافلم

ای زخدا برهمگان ارمغان
فکرمرا کرده وپیشم بمان

گر نبود چاره به هجران تو
ای رمضان جان من وجان تو

سال دگر باز تو راهم بده
ماه خدا،باز پناهم بده

شاعر:اسماعیل تقوایی

  • سه شنبه
  • 22
  • خرداد
  • 1397
  • ساعت
  • 12:14
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران