ای دل هردو جهان محو فریبایی تو
درچمن هیچ گلی نیست به زیبایی تو
همه گل ها به گلستان ادب صف بستند
تا ببینند دمی روی تماشایی تو
تا پراکند خدا عطر دل انگیز تورا
غرق گل شد همه جا فصل شکوفایی تو
چون نسیم سحری عقده گشایی وبود
برلب مرغ سحر نغمه ی شیدایی تو
شب میلاد تو با بوسه زدن بردستت
می کند دست خداوند پذیرایی تو
ادب آموز جهانی و به دانشگه عشق
پُر شد ازشرم و ادب دفتر دانایی تو
ازغبار قدم نور دل فاطمه بود
به خدا در همه جا سرمه ی بینایی تو
همه شب تابه سحر برسر سجّاده ی عشق
غرق ایمانم و دعا شد دل دریایی تو
تکیه بر بازوی خیبر شکن حیدر زد
شور اخلاص تو و دست توانایی تو
چشمه ی علقمه شرمنده زایثار توشد
آفرین برادب تو، به شکیبایی تو
همه ی هستی تو دست وسرو جانت بود
در ره دوست فدا شد همه دارایی تو
باب حاجات خلایق تویی وخلق جهان
چشم دارند برآن معجز عیسایی تو
هرکسی برسر خود شور و هوایی دارد
دل پرشور «وفایی» شده شیدایی تو
- سه شنبه
- 22
- خرداد
- 1397
- ساعت
- 14:40
- نوشته شده توسط
- جواد
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه