میرفت تا که دِینِ خودش را ادا کند
این دشت را به تیر غمش مبتلا کند
تنهاترین مدافع اسلام، یک نفس
میرفت مثل باد که طوفان به پا کند
آتش گرفته بود دل لشگر از تبش
میخواست حاجت جگرش را روا کند
اما ز دور، نیزهای او را نشان گرفت
باید صَفیّه در حرم او را دعا کند
افتاد روی خاک و تنش پاره پاره شد
کو یک نفر که مادر او را صدا کند
دارد صَفیّه خواهرش از راه میرسد
گویید مصطفی کفنی دست و پا کند
یا لااقل عبای خودش را در آورد
این جسم پاره جمع، به زیر عبا کند
دارد صَفیّه خواهرش از راه میرسد
چشمش به جسم حمزه نیفتد، خدا کند
شاعر دوباره حال و هوایش عوض شد و
باید اشارهای ز غم کربلا کند
اینجا صَفیّه زیر عبا دید حمزه را
او را اگر برهنه ببیند چهها کند
- یکشنبه
- 3
- تیر
- 1397
- ساعت
- 20:55
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
رضا باقریان
ارسال دیدگاه