مهلتی تا که مناجات به پایان برسد
صحبتش خاتمه با حضرت یزدان برسد
آتش افروخته اند بر در بیت مولا
تا که دید آتش در زمزمه کرد یا زهرا
یاد آتش زدن خانه ی مادر افتاد
یاد زخم تن از ضربت آن در افتاد
وسط کوچه زمین خورد مثال پدرش
حلقه ای بود ز دشمن همه جا دور و برش
می چشید او وسط کوچه غریبی آن شب
یادش آمد ز غریب همه دوران زینب
ناله زد عمه ی مظلومه ی من جان بفدات
جان به قربان صبوری تو ای باب نجات
تو چه کردی وسط دشت بلا با دشمن
دشمنی که دلش از سنگ بُوَد و از آهن
یوسفت وقت سفر پیرُهنی داشت به تن
ای فدای تو و آن یوسف بی غسل و کفن
وحید زحمت کش شهری
@vahidzahmatkeshshahri
- شنبه
- 16
- تیر
- 1397
- ساعت
- 19:50
- نوشته شده توسط
- وحید زحمت کش شهری
- شاعر:
-
وحید زحمتکش شهری
ارسال دیدگاه