• دوشنبه 3 دی 03

 رضا قاسمی

شعر شهادت امام صادق(ع) -(همان دستی که آتش زد گل و گلزار حیدر را )

856

همان دستی که آتش زد گل و گلزار حیدر را

دوباره شعله‌اش سوزاند ، باغ یاس دیگر را

اگر چه روبروی چشم‌هاشان پیرمردی بود

ولی آغاز می‌کردند ، جنگی نابرابر را

 

هوای شهر ، دودآلود شد یکبار دیگر هم

و این دود از نفس انداخت ، در جنت پیمبر را

خلیل الله ، بین آتش نمرودها می‌سوخت

نباید اینچنین می‌شد ؛ عوض کردند ، باور را

تنش مانند اسپند از شرار شعله‌ها می‌سوخت

چه اسپندی ؛ که از داغِ غمش سوزاند مجمر را

صدایش را کسی نشنید ، حتی آن همه شاگرد

چه باید گفت ، این شاگردهای ظاهرا کَر را ؟!

همین‌هایی که می‌بستند ، دست پیرمردی را

میان کوچه‌ها بستند ، دست شیر خیبر را

و این آتش بیاران جهنم ؛ از همان‌هایند ...

که بین شعله‌های جهل ، سوزاندند مادر را

همین دستی که اینجا می‌کشید از خشم ، شمشیری 

کشید از بغض ، روی حنجری خشکیده خنجر را

ولی اینجا غلافش کرد و جسمی هم نشد زخمی

بُرید اما میان قتلگاه کربلا سر را ...


  • یکشنبه
  • 17
  • تیر
  • 1397
  • ساعت
  • 10:21
  • نوشته شده توسط
  • جواد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران