دل غرق آهه حالم گواهه
از درد و ماتم روزم سیاهه
باز بی بهونه دل غرق خونه
با دست بسته بردن آقا مو شبونه
یه پیرمرد بی پناه
بدون جرم و بی گناه
کشون کشون می بُردنش
با دست بسته بین راه
(غریب آقام)
ای وارث غم دریای ماتم
لبریز غصه بودی دمادم
بازم مدینه شد غرق کینه
بازم غم زهرا نشسته توی سینه
دوباره آسمون گرفت
خورشید و ماه و خون گرفت
دوباره دل بهونه ی
مزار بی نشون گرفت
(غریب آقام)
تو جان مایی نور خدایی
تو روضه خون کرببلایی
لبریز آهی خورشید و ماهی
تو روضه خون روضه های قتلگاهی
روضه ی خنجر و گلو
روضه لبهای عمو
روضه ی پیکری که شد
با تیغ و نیزه زیرورو
(غریب آقام)
بهمن عظیمی
- یکشنبه
- 17
- تیر
- 1397
- ساعت
- 19:30
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه