چشم ها غرق تماشا، که نیامد عباس
نگران بر لب دریا،که نیامد عباس
اشک ها همسفر آه، در آن لحظه ی تلخ
خسته از دیدن صحرا که ، نیامد عباس
کودکان منتظر او که مگر برگردد
آه از این شوق تماشا، که نیامد عباس؟!
بانگی از دور که در حنجره زخمی دارد
می کند فاش سخن را: که نیامد عباس
کودکی از دل خیمه، به پدر می گوید:
تو ندیدیش؟ بگو،یا که نیامد عباس!
شاعر:سید علی اصغر موسوی
- یکشنبه
- 29
- مرداد
- 1391
- ساعت
- 14:2
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه