السّلام علیک یا امام رئوف
آن وقت که تو نبودی ایران شب بود
خورشید کسوف و ماه در عقرب بود
چون جدٌِ غریبِ خود راهی شده ای
این سوی که پژمردگیِ مذهب بود
هر چند که بی پناه و بی کس بودی
جانِ تو برای باغِ دین در تب بود
از چشمِ تو سیلِ اشک و خون جاری بود
در سینه غمِ فراق لب در لب بود
ای کاش چو آن جدٌِ غریبت حسین
همراهِ تو هم معصومه ی زینب بود!
هستی محرابی
- چهارشنبه
- ۲۷
- تیر
- ۱۳۹۷
- ساعت
- ۱۰:۴۰
- نوشته شده توسط
- هستی محرابی
- شاعر:
-
هستی محرابی
ارسال دیدگاه