عاشقی دربدری دارد و بی سامانی
گاه ابریست هوای دل و گه بارانی
گر چه آرام و قرارم به نظر قرب شماست
شهره ام شهره ز سرگشتگی و حیرانی
من بجز کوی شما بر در دیگر نروم
دولتم داد به من فیض تو را ارزانی
رو به سوی حرم خسرو خوبان گفتم
خوب یا بد تو خودت حال مرا می دانی
نیستم لایق اگر زائر کویت گردم
ریزه خواری ز درت نیست کم از مهمانی
چه برانی چه بخوانی تو مرا از کویت
نروم بر در دیگر به همین آسانی
روز اول به هوای حرمت جلد شدم
می پرم گرد شما تا نفس پایانی
حرمت ملجاء درماندگی ماست رضا
با تو ما را نبود واهمه از ویرانی
هم غریب الغربایی و معین الضعفا
هم علاج غم و بیماری بی درمانی
خادمان حرمت از در تو می یابند
فر شاهنشهی و مرتبه سلطانی
آنکه شد عارف بالله شما را در طوس
یافت در بحر ولا مرتبه ای عرفانی
- پنج شنبه
- 28
- تیر
- 1397
- ساعت
- 10:48
- نوشته شده توسط
- جواد
- شاعر:
-
جواد کلهر
ارسال دیدگاه