• دوشنبه 3 دی 03

 علیرضا خاکساری

متن شعر ولادت حضرت رضا (ع) -(ای خوش قدم !ای خوش قد و بالای نجمه !)

1186

ای خوش قدم !ای خوش قد و بالای نجمه !
ای نورسیده ! طفل بی همتای نجمه!
امشب تو را در اسمان تعبیر کردند
ای بهترین شیرین ترین رویای نجمه
با نیت پابوسی تو مینشیند
مریم سپس اسیه پایین پای نجمه
دقت کن از خواب و خوراک افتاده مادر
صرف تماشایت شده شبهای نجمه
امروز را هستی عصای دست بابا
هستی بزرگ خانه ی فردای نجمه
رحمت به شیری که تو نوشیدی ز مادر
رحمت به مهر و پاکی و تقوای نجمه
سیر الی اللهی به غیر از سیره ات نیست
قران ناطق !روح "واعدنا…""ی نجمه !
من خویش را خرج تو خواهم کرد اخر
جانم فدایت یوسف زیبای نجمه

از هر نظر یک پا علی مرتضایی
تو پنجمین نسل امام کربلایی


ای گل پسر ! تاج سر موسی بن جعفر
دار و ندار همسر موسی بن جعفر
تو هدیه ی ناب خداوندی مگر نه
ای ایه ایه کوثر موسی بن جعفر
امشب خدا بر اسمانی ها نشان داد
ایینه ای از مادر موسی بن جعفر
خندیدی,و گوشه کنار شهر پر شد
از بوی یاس اطهر موسی بن جعفر
باب الحوایج را تویی باب ورودی
ای افتخار دیگر موسی بن جعفر
تو امدی و بعد از این "جانم رضا" شد
نقش روی انگشتر موسی بن جعفر
ممنون مرا زیر پر و بالت گرفتی
ای پور ذره پرور موسی بن جعفر
من را غلام خاندان تو نوشتند
عبد تو هستم نوکر موسی بن جعفر

اهل و عیالم خادم اهل و عیالت
نان میخورم از سفره های بی زوالت


 در دم که "مروارید" و "امجد" افرینی
در بازدم عبد مؤید افرینی
هیچ ام ولی وقتی تو هستی غصه ای نیست
تو از کرامت صفر را صدافرینی
ان که به کار من هدف داده تو بودی
در ابتدای راه مقصد افرینی
گفتی که از هر سائلی اقا بسازم
مسند نشین هستی و مسند افرینی
باید جوانت را رسول الله گویم
تو هم جواد و هم محمد افرینی
از خاک پای تو جواهر کشف کردم
فیروزه و در و زبرجد آفرینی
در سینه هامان یک رضا اباد داری
سلطان دلهایی و  مشهد افرینی
فکر کبوترهای بامت نیز هستی
اقای پروازی و گنبد افرینی
من که کلاغی ناامیدم هم رسیدم
وقتی شنیدم که کبوتر افرینی

هوشیاری ام از فرط شوق این خبر رفت
شرمنده ام که قافیه از دست در رفت


وجه خدایی ، غرق در ذاتی یقیناً
هستم دخیلت ، باب حاجاتی یقیناً
فهمیده ام از ختم قرآن کردن تو
شان نزول کل آیاتی یقیناً
تو زینت سجاده ای با سجده هایت
عین علی روح عباداتی یقیناً
نور وجودت مشتق از نور الهی ست
از منظر قرآن «کمشکاتی» یقیناً
با من در و دیوار میخوانند از تو
تسبیح هر روز جماداتی یقیناً
شاهی ولی روی حصیری می نشینی
فارغ ز خواهش ها و لذاتی یقیناً
تو میوه ی قلب رسول الله هستی
بر انبیا گرم مباهاتی یقیناً
وَ جاثلیق از احتجاجات تو فهمید
واقف به انجیل و به توراتی یقیناً
چه با ابهّت به نماز عید رفتی
جانم به تو که فخر ساداتی یقیناً

در دار دنیا زنده ام تنها به یادت
دستم دخیل دامن خواجه مرادت

 از بس زبانزد هست در عالم عطایت
حق می دهم جبریل هم باشد گدایت
پیراهنت شد مال دعبل ، خوش به حالش
آیا نصیبم می شود تار عبایت ؟!
من به همه گفتم که تو خیلی  رئوفی
من به همه گفتم که می میرم برایت
گاهی ز نیشابور چشم من گذر کن
تا که بماند روی چشمم جای پایت
حس می کنم که در نجف بیتوته دارم
وقتی می آیم زیر ایوان طلایت
باید به جای پنجره فولاد تو گفت :
دارالشفا ، دارالکرم ، دار العنایت
عطر غذای حضرتی تو چه خوشبوست
بعد از نماز ظهر می چسبد غذایت
کاری به کار جنت الاعلی ندارم
من دل خوشم با دیدن گلدسته هایت
گفتی سه جا به دیدن زائر می آیی
پس غم ندارم با تو ... قربان وفایت
یک آرزو دارم فقط ، وقتی که مُردَم ...
... خاکم کنی در کنجی از صحن و سرایت

هستی تمامی کس و کارم به والله
قدر جوادت دوستت دارم به والله


 اقا سپاس از این همه لطف فراوان
شکر خدا از سفره ی تو میخورم نان
سر باز زد گر عالمی از امر تو ، من
بر سینه ام حک میکنم "سرباز سلطان "
این مملکت در سایه ی گنبد قشنگ است
بی مشهدت ارزش ندارد خاک ایران
این روزها که کوچه و پس کوچه ی شهر
در هر نفس پر گشته از بوی شهیدان
یادی کنم از شور و شوق "قاسمی" و
رزمنده های عاشق اهل خراسان
یادی کنم از غیرت دینی و شیعی
از جان فشانی مجاهد های افغان
از عصمت غواص های دست بسته
همسنگران "همت" و "صیاد" و "چمران"
تا که بنوشم قدری از جام شهادت
مثل رفیقانم عطش دارم دوچندان
چشمت بگیرد گر مرا دیگر ردیف است
اقا به جان عمه ات رو برنگردان

این التماس عاشقانه کار عشق است
اقا خودم مشهد ولی دل در دمشق است

  • جمعه
  • 29
  • تیر
  • 1397
  • ساعت
  • 13:48
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران