گرچهپایانیافتشوقوصل٬پایان٬درسفر
ماندهتااینلحظهلبخندشکماکاندرسفر
حرف دلتنگی که می آید نمی دانم چرا
می شود تنهائی انسان دوچندان در سفر
خواهریدر راهلبخند برادر جان سپرد
جانگرفتازآنبهبعداحساسانساندر سفر
ظاهرامهماناینشهراستامادر عمل
میزبانیمیکند چندیستمهماندرسفر
اختیارشرفتهازکفاینکهگاهیوقت ها
با منآشفتهمیافتدخراساندرسفر
دیدمازبابالجوادِبیقراری خویش را
باکبوترهاوصحنوحوضوایواندر سفر
مطمئنهستمبرایعدهایمجنونومست
گمشدنهای مکرر دارد امکان در سفر
پسقرار اینشدبیایدپشتبابساعتت
هرزمان گم شدسرزلفی پریشان درسفر
میدهم ترجیح بیشکسنگفرشِ صحنرا
تا که باشم بر روی فرش سلیمان در سفر
#سید_ابولفضل_مبارز
- شنبه
- 30
- تیر
- 1397
- ساعت
- 9:15
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه