در و مادر و جسم و جان
بفدای حضرت سلطان
ملکا ذکر تو گویم که تو نور ربنایی
که تو سرّ در زمینی که تو شمس در سمایی
نه بشر توانمت گفت نه که گویمت خدایی
به علی قسم علی یی به رضا قسم رضایی
پدر و مادر و جسم و جان
بفدای حضرت سلطان
تو شهی و با نگاهی بنواز این گدا را
همه هست آرزویم که ببینمت نگارا
بخدا ز دیدن تو بشود اجل گوارا
پسر همای رحمت تو چه آیتی خدا را
به نگاه رافت تو همه دم امیدوارم
اگرم جدا شود دست ز تو دست برندارم
بخداست آرزویم که به وقت احتضارم
تو قدم نهی به چشمم تو نشینی در کنارم
به مشام جان رسیده نفحات عطر مشهد
به طواف مرقد تو دل ما به رفت و آمد
چه شود که باز آیم به زیارتت مجدد
به فدات یابن طاها به فدات یابن احمد
- یکشنبه
- 31
- تیر
- 1397
- ساعت
- 18:51
- نوشته شده توسط
- جواد
- شاعر:
-
میثم مومنی نژاد
ارسال دیدگاه