با اسمِ تو در بینِ خوبان تاختم عمری
از خود برایِ دیگران بت ساختم عمری
هی کنگره با اسمِ تو هی سکّه و تندیس
می بُردم و غافل از این که باختم عمری
آقا ببخشَم چون به جای وصفِ رفتارت
تنها به وصفِ صحنِ تو پرداختم عمری
خورشیدِ هشتُم از شُکوهِ بیکرانِ تو
تنها به یک گنبد نگاه انداختم عمری
حالا چگونه مَن بگویم عاشقَت هستم؟!
آری منی که عشق را نشناختم عمری...
- سه شنبه
- 2
- مرداد
- 1397
- ساعت
- 10:12
- نوشته شده توسط
- جواد
- شاعر:
-
محسن کاویانی
ارسال دیدگاه