دیشب گره ها از گلویم وا نمیشد
بغض از میان سینه ام منها نمیشد
دیشب که میشد چشمه های اشک جاری
بی های هایم سمفونی اجرا نمیشد
قلبم مرا میبرد تا پابوس اقا
انجا که غم از چشم ها خوانا نمیشد
در گوشه گوشه،صحن تا صحن قشنگش
غیر از دل عشاقِ اقا جا نمیشد
دریای مواجی که از زوار دیدم
جز با عنایات رضا شیدا نمیشد
از پنجره پولاد آوایی میامد
انگار بوی عطر اقایی می آمد
خود را کنار پنجره زنجیر کردم
در دل برایش نامه ایی تحریر کردم
با اشک هایم مُهر کردم پای ان را
گفتم کریمی تو! بزن مُهر امان را
این در برای غیرِ مُسلم باز کردی
مِهرت به هر کس امده ابراز کردی
اقا نگاهی کن به دستانم که خالی ست
از بخت بد قَدَّم کمانی و هلالی ست
محتاج دریای کَرَم های تو هستم
چشم انتظار قطره در ساحل نشستم
میدانم اقا جان که خیلی روسیاهم
اقا نگاهم کن وگرنه بی پناهم
با صد هزار امید کوبیدم دَرَت را
سوگندها دادم "به جان مادرت" را
اقا... امان آهوان دشت هستی...!
بر جان رنجورم بِکِش یکبار دستی
دنیا برایم فاتحه صد بار خوانده
اقا...به جز درگاهتان راهی نمانده
- جمعه
- 5
- مرداد
- 1397
- ساعت
- 13:15
- نوشته شده توسط
- جواد
- شاعر:
-
اکرم سبزعلی
ارسال دیدگاه