سه روز گر چه روی بام خانه ماند تنش
کبوتران همه کردند سایه بر بدنش
زبام خانه تنش گرچه روی خاک افتاد
ولی نشد زسم اسب توتیا بدنش
لبش ز سوز عطش گرچه بود خشکیده
ولی نخورد دگر چوب بر لب و دهنش
هزار شکر که خواهر نداشت تا بیند
میان حجره در بسته دست و پا زدنش
غریب بود و سرش از بدن نگشت جدا
غریب بود و به غارت نرفت پیرهنش
- شنبه
- 20
- مرداد
- 1397
- ساعت
- 2:2
- نوشته شده توسط
- عبدالحسین
- شاعر:
-
عبدالحسین میرزایی
ارسال دیدگاه