• یکشنبه 4 آذر 03


هر چه در حجره زدم داد به من آب نداد -(هر چه در حجره زدم داد به من آب نداد)

3672
11

هر چه در حجره زدم داد به من آب نداد
لبم از زمزمه افتاد به من آب نداد

هر چه گفتم جگرم سوخت به من رحم نکرد
پاسخ این همه فریاد به من آب نداد

دست و پا بسکه زدم خسته و بي حال شدم
رفت هستم همه بر باد به من آب نداد

اب ابم جگر فاطمه را اتش زد
تا شود مادر من شاد به من آب نداد

پیش لب تشنه کسی آب نریزد به زمین
داد از این همه بیداد به من آب نداد

لب خشكيده من ديد وبه حالم خنديد
كف زنان در برم استاد به من اب نداد

گفتم آبم بدهی یا ندهی میمیرم
كربلايي شده بغداد به من آب نداد

نوحه آخر من واعطشا وای حسین
کردم از روضه او یاد به من آب نداد

خیره بر حنجر طفل و گله از حرمله داشت
نشود خانه اش آباد به من آب نداد

دید نامرد سر کوچک طفلم زعطش
بر روی شانه ام افتاد به من آب نداد

بی حیا آخر عمری به چه روزم انداخت
رو زدم بهر تو نوزاد به من آب نداد

ماندم اخر به چه رويي به حرم برگردم
كاش آبي به تو ميداد به من آب نداد

  • شنبه
  • 20
  • مرداد
  • 1397
  • ساعت
  • 2:12
  • نوشته شده توسط
  • عبدالحسین

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران