علم افراز عباس
به پاخیز و علم گیر و علم افراز عباس
در این غوغای بی یاری نما اعجاز عباس
ندارم جز تو یاری در دل صحرای خونین
بزن شمشیر و دشمن بر زمین انداز عباس
نه وقت خفتن و ماندن به روی خاک باشد
در این صحرا نباشد جای خواب ناز عباس
علمدار دلیر لشکرم از خاک میدان
به پاخیز و دوباره حمله کن آغاز عباس
ای علمدار حسین ، عباس علمدار حسین
******
تو که عمری وفاداری نمودی بر حسینت
وفایت بر برادرها شده احراز عباس
میان بی کسی هایم امید لشکری تو
چه زیبا همتّت را کرده ای ابراز عباس
فراقت پرچم ماتم درون خیمه بسته
تلاشی تا نمایی قفل ماتم ، باز عباس
تمام دلخوشی های صغیران بر دو دستت
برای کودکان تشنه شو دمساز عباس
ای علمدار حسین ، عباس علمدار حسین
******
هراس افکنده نامت بر سپاهی بی نهایت
تویی در عرصة رزم آوری ممتاز عباس
علم افتاده بر خاک بیابان پیش پایت
نموده مرغ جانت سوی آن پرواز عباس
نگاهت خیره بر مشک و علم مانده برادر
دو چشمت با دو دستانت شده همراز عباس
تن صد پاره ات دیدم شکستم ای دلاور
تویی جان برکف و جان داده و جانباز عباس
ای علمدار حسین ، عباس علمدار حسین
******
مرا خواندی برادر ، پایة جانم بلرزید
چگونه از دو چشمانت کنم اغماض عباس
ندارد خیمه هایم بعد ماه تو صفائی
مکن ساز جدایی از برادر ساز عباس
شده کوتاه اگر چه قامتت از ضرب شمشیر
منم سازم سخن را زین جهت ایجاز عباس
شفاعت کن به فردای قیامت میر بی دست
مرا با سروریِ مرثیه پرداز عباس
ای علمدار حسین ، عباس علمدار حسین
******
- یکشنبه
- 21
- مرداد
- 1397
- ساعت
- 14:29
- نوشته شده توسط
- محمدرضا سروری
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه