وقتی علی اکبرمن نیست ماندنی
پیداست که برادر من نیست ماندنی
باید که با حسین خداحافظی کنم
این آینه برابر من نیست ماندنی
از این به بعد راهی گرماست صورتم
این سایبان که بر سرمن نیست ماندنی
در پشت خیمه فکر نمی کردم عاقبت
این دستباف مادر من نیست ماندنی
تا بوسه بر گلوي تو دادم صدا زدي
خواهر ببوس ، حنجر من نیست ماندنی
انگشترت که رفت خودم با خبر شدم
از این به بعد زیور من نیست ماندنی
جاقحط بود ،شمر روي سینه ات نشست
این کعبه ي مطهر من نیست ماندنی
شاعر:علی اکبر لطیفیان
- دوشنبه
- 30
- مرداد
- 1391
- ساعت
- 14:55
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
علی اکبر لطیفیان
ارسال دیدگاه