مرز در عقل و جنون باریك است
كفر و ایمان چه به هم نزدیك است
عشق هم در دل ما سردرگم
مثل ویرانی و بهت مردم
گیسویت تعزیتی از رویا
شب طولانی خون تا فردا
خون چرا در رگ من زنجیر است
زخم من تشنه تر از شمشیر است
مستم از جام تهی حیرانی
باده نوشیده شده پنهانی
باده نوشیده شده پنهانی
عشق تو پشت جنون محو شده
هوشیاریست مگو سهو شده
من و رسوایی و این بار گناه
نو و تنهایی و آن چشم سیاه
از من تازه مسلمان بگذر بگذر
بگذر از سر پیمان بگذر بگذر
دین دیوانه به دین عشق تو شد
جاده ی شك به یقین عشق تو شد
مستم از جام تهی حیرانی
باده نوشیده شده پنهانی
باده نوشیده شده پنهانی
شاعر:امیر عباس انصاری
- دوشنبه
- 30
- مرداد
- 1391
- ساعت
- 17:14
- نوشته شده توسط
- علی
کیانا