ببین که بی تو شده دلم خون
دیگه کنارم بمون باباجون
بشین بابایی رو دامن من
چرا سر تو شده پریشون
وای چرا تو طشت آوردنت
بابایی بگو کجاس تنت
کاش می شد دوباره بندازم
دستم و به دور گردنت
بمیره ای کاش دخترت
می دونی از کی صدام نکردی
دلم گرفته نگام نکردی
ببین بابایی چه حالی دارم
نگاه به پلک سیام نکردی
تو نبودی خونجگر شدم
توی صحرا دربه در شدم
غصمه با زجر و حرمله
چند روزی من همسفر شدم
بمیره ای کاش دخترت
دیگه نفسهای آخرم بود
همه حواسم به خواهرم بود
توی محل یهودی بابا
آتیش که ریختن چادرسرم بود
توی دود می سوخت چشای من
می گرفت بابا صدای من
باباجون شبیه مادرت
سوخته بود همه موهای من
بمیره ای کاش دخترت
- دوشنبه
- 12
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 11:23
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن طالبی پور
ارسال دیدگاه