بارونیه چشم ترم می بینی اشک و گریه مو
اینقده ناله می زنم تا بپذیری هدیه مو
فدای آهِ حسرتت
زینب فدای غربتت
فقط این و از خدا خواستم تو غم و شادی هات سهیم شم کاش
مگه من مُردم که اینجوری زانوی غم کردی بغل داداش
از غصه زار زارم
خورده گِرِه به کارم
منی که توی دنیا
کسی رو غیر تو ندارم
حسین غریب مادر
برادرم تاج سرم فدای غربت نگات
باشه سلامت سرتو قربونی آوردم برات
دوتا برادر دوتا شیر
دسته گُلامو بپذیر
ببین اوج التماسم رو هستی خواهر رو سفیدم کن
تو رو جان مادرم زهرا این دم آخر رو سفیدم کن
نزار که بی قرارشم
اسیر انتظارشم
نذر منو قبول کن
داداش نزار به غم دچارشم
حسین غریب مادر
از خیمه بیرون نمیام شرمندگی تو نبینم
میرم تو خیمه یه گوشه با چشم گریون میشینم
دلم میخواد فدات بشن
قربونیِ چشات بشن
به دست تو دسته گل دادم من فقط اینو از خدا میخوام
نبینم اون روزی رو داداش که بباره چشمات جلو چشمام
چن شب وروز باهامه
غمی که تو صدامه
فدات بشن جَوونام
خودت میدونی از خدامه
حسین غریب مادر
*با این سبک خوانده شود*
- دوشنبه
- 12
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 13:4
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
گروه شاعرانه ها سبک
ارسال دیدگاه