داد زد ها... سر از این خاک کجا بردارد
کیست آیا قدمی سمت خدا بردارد؟
خیمه زد روی پدر رو به جماعت پرسید
یک نفر نیست که بابای مرا بردارد؟
یک نفر نیست از این جمع قدم بگذارد
و بیاید سر بابای مرا بردارد؟
یک نفر نیست که مردی کند و برخیزد
حجم این داغ بزرگ از دل ما بردارد؟
یک نفر نیست به این مرد بگوید نامرد
تا دلش بشکند از حنجره پا بردارد؟
کسی از بین شما داغ برادر دیده ست؟
یا کسی با دل من داغ برابر دارد؟
آفتاب از نفس افتاد و جماعت رفتند
خیمه زد روی پدر خیمه که تا بردارد...
شاعر:مریم سقاطونی
- سه شنبه
- 31
- مرداد
- 1391
- ساعت
- 14:26
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه