عاقبت بر سینۀ تو جا گرفت
آن كه آخر سر تو را از ما گرفت
همره خود دشنه ای آورده بود
در همان دم ماجرا بالا گرفت
پنجه بر گیسوی تو انداخت و
از همان پشت سرت سر را گرفت
چشم هایت چون دهانت باز شد
گردنت را با دو دستش تا گرفت
تا صدای ناله ات را نشنود
گوش خود را زینب كبری گرفت
هستی و دار و ندارش بودی و
خنجری از او تو را یك جا گرفت
لابلای آن شلوغی ها، بگو
چشم زهرا را كسی آیا گرفت!؟
شاعر:محسن مهدوی
- سه شنبه
- 31
- مرداد
- 1391
- ساعت
- 14:30
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه