ساقی تشنه لبان گو چه شده ساغر تو
اینهمه تیر چرا مانده به دور و برتو
تیرهای همه ی حرمله ها خرج تو شد
شده اندازه ی قاسم همه ی پیکر تو
خیزو نگذار بخندند به حالم عباس
همه گفتند به من،ریخت به هم لشکر تو
اینچنینی که سرت ریخته از هم عباس
بیم دارم که سر نی نشود جا سر تو
خیز تا پای حرامی به حرم وا نشود
ترسم آن است که از دست رود خواهر تو
غیرت الله ببین صحبت سوغات شده
چشمها سوی حرم کو غضب حیدر تو
قسمتی از بدنت قسمت سر نیزه شده
خوب شد نیست ببیند بدنت مادر تو
********
شائق
- سه شنبه
- 13
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 22:35
- نوشته شده توسط
- میرکمال
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه