• جمعه 2 آذر 03


#قاسم_ابن_الحسن

767
2

#قاسم_ابن_الحسن 
?طبق روايات قاسم ابن الحسن در لحظات آخر شبيه به مقتداي خود امام حسين با صورت روي زمين افتاد . 
راوى گويد:
وَخَرَجَ غُلامٌ كَاءَنَّ وَجْهَهُ شِقَّةَ قَمَرٍ، فَجَعَلَ يُقاتِلُ، فَضَرَبَهُ ابْنُ فُضَيْلٍ الاَْزْدى عَلى رَاءْسِهِ، فَفَلَقَهُ، فَوَقَعَ الْغُلامُ لِوَجْهِهِ وَصاحَ: يا عَمّاهُ. 
فَجَلَى الْحُسَيْنُ عليه السّلام كَما يَجْلِى الصَّقْرُ، وَشَدَّ شِدَّةَ لَيْثٍ اءُغْضِبَ، فَضَرَبَ ابْنَ فُضَيْلٍ بِالسَّيْفِ، فَاتَّقاها بِساعِدِهِ فَاءَطَنَّها مِنْ لَدُنِ الْمِرْفَقِ، فَصاحَ صَيْحَةً سَمِعَهُ اءَهْلُ الْعَسْكَرِ، فَحَمَلَ اءَهْلُ الْكُوفَةِ لِيَسْتَنْقِذُوهُ، فَوَطَاءَتْهُ الْخَيْلُ حَتّى هَلَكَ. 

در اين هنگام جوانى بيرون آمد كه در حُسن صورت و درخشندگى منظر شبيه پاره ماه بود، با آن گروه بدخواه و بى دين، به كار جنگ پرداخت. ابن فضيل اَزْدى ضربتى بر فرق آن مظلوم، زد كه فرق او راشكافت و آن جوان ( از مركب به صورت، روى زمين افتاد ) و فرياد يا عَمّاهُ برآورد. پس
امام عليه السّلام مانند باز شكارى، خود را به ميدان رسانيد و همچون شير خشمناك بر قاتل لعين بى باك قاسم ابن الحسن ، حمله نمود و با شمشير، ضربتى بر آن ناپاك، فرود آورد و آن وَلَدُالزّنا بازوى خود را سپر شمشير امام عليه السّلام نموده و دست نحس اش از مِرْفق قطع گرديد و آن لعين فرياد بلندى برآورد كه همه لشكر 
فرياد او را شنيدند.(١) 
?اما دلها بسوزد براي مقتداي  همه ي ما حسين ابن علي عليه السلام ، 
راوي مي گويد :
قالَ: وَ لَمّا اءُثْخِنَ الْحُسَيْنُ ع بِالْجِراحِ، وَ بَقِيَ كَالْقُنْفُذِ، طَعَنَهُ صالِحُ بْنُ وَهَبِ الْمُزَنى عَلى خاصِرَتِهِ طَعْنَةً، فَسَقَطَ الْحُسَيْنُ ع عَنْ فَرَسِهِ الَى الاءرْضِ عَلى خَدِّهِ الاءيْمَنِ. 
ثُمَّ قامَ صلوات الله عليه.
چون حضرت امام در اثر زخمها و جراحات بسيار كه در بدن مباركش وارد گرديده بود ضعف و سستى بر حضرتش مستولى شد و در اثر اصابت تيرهاى بسيار بر بدنش، مانند خارپشت به نظر مى آمد در اين موقع، صالح بن و هب مرى (يا مزنى) بى دين با نيزه بر  
 امام مبين زد كه آن مظلوم از بالاى اسب با ( صورت بر زمين افتاد و بر گونه راست )(٢)
?اما اينجا عرض مي كنيم قاسم جان اگر با صورت روي زمين افتاديد ، عموي شما به سرعت  خودش رو بالاي سر شما رسانيد و قاتل شما را به درك واصل كرد .
واي از آن لحظه اي كه مقتداي همه ي ما با صورت روي زمين افتاد ، هيچ كس نبود بيايد كمك ، زينب سلام الله عليها از روي ناچاري به عمر سعد رو زد ، فرمود عمر سعد ايستادي داري نگاه مي كني برادرم رو دارن به شهادت مي رسانند ،  در همين حال بود كه شنيد شمر داره داد مي زنه 
از همه جانب بريزيد كار حسين رو تمام كنيد.
يا حسين يا حسين يا حسين
ولا حول ولا  قوة الا باالله العلي العظيم
منابع?
متن و ترجمه اللهوف صفحات ١٦٨-١٦٩ 
متن و ترجمه اللهوف صفحات١٥٤-١٥٥

  • چهارشنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 13:52
  • نوشته شده توسط
  • سجاد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران