منم که دل به زلف تو بستم
از هدیه ام به تو خجل هستم
این دو پسر باشد همه هستم
عزیز زینب
این دو پسر رو بر تو آوردند
سر تا به پا،پاتا به سر دردند
آمده و دور تو می گردند
عزیز زینب
بنگر تو بر چشمان گریانم
قلبم مسوزان ای حسین جانم
*****
سربسته میگم اگه بمونن
هر دو خجالت می کشن از من
مثل روزی که تو کوچه حسن
دید مادر افتاد
مگه یادت رفته داداش اونجا
بین درو دیوار مادر تنها
ازضربت لگد فتاد از پا
به روش در افتاد
یادته ای نور دل حیدر
بودیم هم شرمنده از مادر
*****
بذار نباشن لحظه ی آخر
وقتی که معجر می کِشن از سر
اینا نبینن گریه ی مادر
امید زینب
بذار برن این دو گلم ای یار
تورو قسم بخون رو مسمار
تاکه نبینن منو تو بازار
امید زینب
راضی مشو دو پسرم باشن
رقاصه ها دور و برم باشن
******
شائق
- چهارشنبه
- 14
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 21:24
- نوشته شده توسط
- میرکمال
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه