#مرثيه_حضرت_زهرا_س
حصار درد
امید جان خسته ام، از بر من سفر مکن
بمان به پیش من مرو، مرا تو خونجگر مکن
بی تو غریب و بی کسم ، مرو مرو هم نفسم
آتش سینۀ مرا ، بیا و شعله ور مکن
میان سوز و ساز خود، به چشم نیمه باز خود
بیاد محسنت دگر ، نظر به سوی در مکن
ز دل که آه می کشی، مرا ز غصه می کُشی
نثار قلب و جان من، زآه خود شرر مکن
روح من و روان من، سوخت چو شمع جان من
برای غُربت علی گریه تو از جگر مکن
صبر من و قرار من، دلبر و غمگسار من
به سوگ و هجر روی خود، مرا تو نوحه گر مکن
بین حصار درد و غم، ز سنگ هجران و الم
توای شکسته بال من، مرا شکسته پر مکن
تو گفته ای که یا علی ، مرا کفن نما ولی
نگفته ای که بر رُخ کبود من نظر مکن
غم دلت نهفته ای، شب وداع گفته ای
هیچ کسی را تو علی، ز تربتم خبر مکن
("وفایی)شکسته دل،که گشته ای زمن خجل
جز به عزای فاطمه، ز اشک دیده تر مکن
حاج سیدهاشم_وفایی
- پنج شنبه
- 15
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 13:6
- نوشته شده توسط
- سجاد
ارسال دیدگاه