مرثیه شب شهادت حضرت زهرا (س)
نماز اخر
آهستـه می بنـدم دوچشمان ترم را
ازروی بستـر برنمـی دارم سـرم را
تاآن كـه پرپر گشتنـم راكس نبينـد
بيرون فرستـادم گُـلان پـرپـرم را
پوشانده ام رخسارنيلی راكه شـايـد
حيـدر نبينـد گوشـه ی چشـم تـرم را
چون روبرو گشتند با من غنچه هايم
اسماتوخود دريـاب حـال دختـرم را
هجده ورق از دفتر عمرم تمام است
آمـاده ام بنـدد شهـادت دفتـرم را
كردم وضو ازاشك وهنگـام شهادت
خواندم دراين بستـرنمـاز آخـرم را
چيزي نمانده تا نهان ازچشم دشمن
پنهان كند در شب علی خاكسترم را
ترسـم علی از پا بيفتـد ای «وفایی»
بردوش خـودوقتی بگيـردپيكـرم را
حاج سیدهاشم وفایی
- پنج شنبه
- 15
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 13:11
- نوشته شده توسط
- سجاد
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه