• دوشنبه 3 دی 03

استاد سید هاشم وفایی

غزل مرثیه بعدازشهادت موج غم ها -(نمی خواهم زخاک تیره بردارم سر خود را)

488

غزل مرثیه بعدازشهادت

موج غم ها

نمی خواهم زخاک تیره بردارم سر خود را
که زیر خاک جا دادم امید ویاور  خود را

شبی که خواستم درقبربگذارم تن او را
گرفت از من پیمبر دختر نیک اختر خود را

خزان می شد بهار عمر من ای کاش ازخجلت
که دست باغبان دادم گل نیلوفر خود را

همه شب تا سحرطغیان کند دریای جان من
که بین موج غم ها دادم ازکف گوهرخود را

به جانم آتشی افتاده وپیوسته می سوزم
که دیدم گوشه ی چشم کبود همسر خود را

پس از او درهایم را به شب با چاه می گویم
که گوید این چنین راز دل غم پرور خود را

غمی پنهان درون سینه دارد مجتبای من
که درخلوت نهاده برروی زانو سر خود را

زاندوه حسینم غرق اندوه وغم و دردم
چگونه بنگرم اشک ملال دختر خودرا

تو را دیدم «وفایی» درمیان هاله ی ماتم
که برپا کرده ای بزم عزای مادر خود را

حاج سیدهاشم وفایی

  • پنج شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 13:22
  • نوشته شده توسط
  • سجاد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران