• دوشنبه 3 دی 03

استاد سید هاشم وفایی

غزل مرثیه قبل ازشهادت شمع سوزان -(وقتی رسیدم پشت در افتاده بودی تنها نبودی با پسر افتاده بودی)

696

غزل مرثیه قبل ازشهادت

شمع سوزان 

وقتی رسیدم پشت در افتاده بودی
تنها نبودی با پسر افتاده بودی

بغضی گلویم راگرفت آن گه که دیدم
چون گوهری ازچشم تر افتاده بودی

من مثل لاله ازجگر آتش گرفتم
توهمچو داغی برجگر افتاده بودی

ازناله هایت پایه های عرش لرزید
چون درحضور دادگر افتاده بودی

تنها فشار در تورا ازپا نیفکند
کز ضربت گلمیخ در افتاده بودی

وقتی شرار غربتم برخاست دیدم
چون شمع سوزان شعله ور افتاده بودی

باپهلوی بشکسته بهر یاری دین
درموج غم ها درخطر افتاده بودی

تا درخطر دیدی امام خویشتن را
برجان دشمن چون شرر افتاده بودی

باآن همه بار مصیبت ، شب چو بگذشت
بر روی سجاده سحر افتاده بودی

دست تورا هرگاه افتادی گرفتیم
پس کی «وفایی » ازنظر افتاده بودی؟

حاج سید هاشم وفایی

  • پنج شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 13:41
  • نوشته شده توسط
  • سجاد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران